نتایج جستجو برای عبارت :

ننداز چیزیو گردنت:)

تا گلالودم ماهیتو بگیر بیا این آلوده ماهی رو ببین که چجوری جا گذاشتیش رو زمینمن واسه تو قید دریارو زدم به درو دیوار تنگت میزدم تو بیابون دلت نفس زدمدریا بغلم کن بغلم کن که شدم تنها بغلم کن بغلم کن بین نامردا من تک نندازدریا اشتباه کردم که از دست تو سر خوردم توی این مرداب با این آدما بر خوردم بد کم آوردم
بیا و این پخش پلارو تو جمعش کن دوریت داره بد میسوزونه تو کمش کنمن گم شدم تو دل بی رحم زمونه بیا و این دیوونه رو تو باورش کندریا بغلم کن بغلم کن ک
دانلود آهنگ ریمیکس مسیح و آرش AP به نام دریا
ریمیکس آهنگ دریا بغلم کن کاری از دی جی کهزاد تهرانی با صدای مسیح و آرش 
Remix By Dj Kahzad Tehrani
متن آهنگ دریا پیشم مسیح و آرش
♬♬♬
تا گل آلودس ماهیتو بگیر بیا این آلوده ماهی ببن که چجوری جا گذاشتیش رو زمین
من واسه تو قید دریا رو زدم به در و دیوار تنگت میزدم توو بیابون دلت نفس زدم
دریا بغلم کن بغلم کن که شدم تنها بغلم کن بین نامردا منو تک ننداز
دریا اشتباه کردم که از دست تو سر خوردم توی این مرداب با این آدما بر
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام گردن من ننداز + متن +پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬Download New Music By Amir Tataloo | Gardane Man Nandaz
لطفا منبع رو ذکر کنید -منبع از سایت: rap-seda.blog.ir

دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام گردن من ننداز + متن +پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬Download New Music By Amir Tataloo | Gardane Man Nandaz
لطفا منبع رو ذکر کنید -منبع از سایت: rap-seda.blog.ir

دانلود آهنگ جدید امیر تتلو بنام گردن من ننداز + متن +پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬Download New Music By Amir Tataloo | Gardane Man Nandaz
لطفا منبع رو ذکر کنید -منبع از سایت: rap-seda
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">
دانلود آهنگ جدید مسیح و آرش دریا
دانلود آهنگ دریا بغلم کن بغلم کن که شدم تنها با صدای مسیح و آرش ای پی به همراه متن ترانه و بهترین کیفیت
Download New Music BY : Masih & Arash Ap | Darya With Text And 2 Quality 320 And 128 On Musiceto
متن آهنگ دریا مسیح و آرش
♬♬♬
تا گل آلودس ماهیتو بگیر بیا این آلوده ماهی ببن که چجوری جا گذاشتیش رو زمین
من واسه تو قید دریا رو زدم به در و دیوار تنگت میزدم توو بیابون دلت نفس زدم
♬♬♬
تکست آهنگ دریا مسیح و آرش Ap
دریا بغلم کن بغلم کن که شدم تنها بغلم کن
#پیشنهاد_مطالعه
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر در نظرم یکی از محبوبترین شخصیت هاست. از من بزرگتر بود و همیشه در خانواده سعی میکرد مارا به طریقی مشغول کند.
یادش بخیر وقتی برای تیراندازی همراهش میرفتیم یا حتی پیاده روی های بعدازنماز صبح به طور غیرمستقیم نصیحتمان میکرد.
برشی از کتاب ...
"آنقدراین شخصیت(ابراهیم هادی) در نظرم محبوب بود که هرچه میگفت قبول میکردم. رفاقت من، روز به روز با ابراهیم بیشتر شد. من اول دبیرستان و او سال چهارم بود. از اینکه محبوبت
@sma
مسئول محترم لطفا لحظه ای نفس نکش ،وقتی بلند میشوی به سر و دست و گردنت فشار وارد کن بعد بلند شو ،سوزنی در پایت فرو ببر بعد راه برو.
چه حسی داری ؟ اینها یک لحظه از زندگی بچه های ماست. تو میتوانی پس داروی #اسپینرازا رو وارد کن
بیمار #sma برای زنده ماندن و زندگی کردن بهش نیاز دارد
عررررررررر ددی^^اون عرق کردناتو حرکت اوه مامامایت و رگ گردنت و چاله گونتوووووو کلا منو کشته^^خدا به داده مانجینو پری مامی برسه اگه تورو ببینن چه حالی می شن ^^از الان بهت می گم خسته نباشی ^^شبه طولانیو در پیش خواهی داشت^^
ادامه مطلب
گاهی خوشحال می‌شوم از همه‌چیز. چراکه ما جوانیم و زیبا. و وقتی بنا باشد زندگی‌مان را تماشا کنند، حتی زشتی‌هامان هم لای پوستِ بی‌چروکِ شادِ جوانی‌ست. حتی زشتی‌هامان هم زیباست. مثل وقتی که من از گردنت آویزان می‌شوم و آن خال سیاه را می‌بوسم، بی‌آداب. بی‌آیین. و بی‌خیالِ هجوم چشم فاحشه‌ها چندثانیه‌ای هم لب‌هایم را نگه می‌دارم. نگه می‌دارم. نگه می‌دارم.
نگه مّی دا رم.
چخوف یه معلم نیست نمیخواد چیزی رو که نمیدونستی بهت درس بده* یا چیزی رو باهات در میون بذاره که هیچکی تا حالا  نگفته ،ولی یه رفیق ِ همدرده! دستش رو می ندازه دور گردنت و باهات همدردی میکنه و حتی گاهی اگه خوب به داستاناش دل بدی میتونی صدای گریه هاشو بر درد های مشترکتون بشنوی ... 
*اصلا اگه درد ها و حرف های اصلی ای که میگه رو تا قبل این نچشیده باشی داستاناش برات یه مشت مزخرف میشن و مطلقا فایده ای برات ندارن اما اگه باهاشون جان آشنا باشی...
جوانی که به عاشقی شهره شهر بود، به خدمت شیخ رسید. شیخ ورا گفت:
که به پندارت عشق به خاتون از عشق به خدا است؟ جوان گفت شمه ای از آن است.
در طشت آب، نقش ماه میبینم. شیخنا فرمودش که اگر گردنت دمل نداشت، سر بر آسمان می کردی
و خود بلاواسطه، ماه را می دیدی.
علی لبخند زد. به حوض آب خیره شده بود. عکس خورشید توی حوض افتاده بود. درویش به خنده گفت:
- تو هم نقش خدا را در مه تاب میدیدی؟!
علی خندید و گفت:
- عکس خورشید را در حوض میبینم.
- حکم شیخنا را  که یادت هست. فرمود
حضرت ابوالحسن ع فرمود  اگر دراین دستت. چیزی باشد وبتوانی  بان دستت نفهمانی بکن یعنی رازت را از خواص اصحابت پوشبده دار راوی گوید مردی نزد انحضرت بود واز فاش ساختن رازبمیان امد حضرت فرمود زبانت رانگهدار تا عزیز شوی و مردم را بافسار گردنت مسلط مساز که ذلیل گردی  حدیث امام صادق ع ،فرمود همانا امر ما پوشیده ودر پرده  پیمانست همان پیمانی که خدا و پیغمبر و ایمه صلوات الله از مردم گرفته اندکه راز مارا از نا اهل نهان دارند پس هر که ان پرده را علیه ما
امروز چه روز مزخرفی بود. از نظر بعد انسانی میگم. اگر بخوام قلبی بگم میگم خدا رو شکر. نماز ظهر رو فرصت نکردم بخونم. حقیقتنش فراموش کرده بودم نماز بخونم، از اثرات پساپریودیه.فردا کوییز دارم که جمع کوییز‌ها میشه نمره پایان ترم. باید انرژی‌ام رو جمع کنم و بخونم. بیشتر امروز درگیر کارهای مهسا بودم. دائم بهش میگم کارهات رو ننداز دقیقه نود تو گوشش نمیره. یکی دیگه از دوستام هم خونه خریده روی این خونه وام بوده. دوستم هم داشته پرداخت می‌کرده مرتب. اما
امروز یه روز تعطیلی بود که من باز دانشکده بودم !
راستش تصمیم گرفتم کمتر از اینی که الان هست برونگرا باشم!انقد همه چیزمو به همه نگم!
شاید باید کمتر حرف بزنم اصن!نمیدونم
اروز مثل هر روز بحث رفتن خیلی عمیق بود تو دانشگاه!
مهرزاد بهم میگفت زبان بخون و پشت گوش ننداز!ولی من امروزم کماکان نخوندم!
این همه ساعت رو کتاب بودم فقد تونستم تا اونجا که استاد درس داده کتابو بخونم و دو تا سوال حل کنم!فقط دو تا دونه!خیلی زمان میذارم رو سوالا و واقعا این درست نیست!
بسم رب الحسین
 
دوای درد دل تب دار مایی حسین (علیه السلام) جان 
ماقفس کشیده ایم دورمان و اغیار گردمان را گرفته اند اما دلمان گرم همان روضه ی شب های محرمی توست 
ای آنکه تیغ ظلم بر گردنت نشست ولی طاقت بریدن ایمانت را نداشت ، مودّتت را نصیب ما کن و نگذار آماج تیرهای ظلم شویم و سر خم کنیم پیش هر ظالمی ... 
به راستی اگر دلمان شما را نداشت ، می مُرد!
بسم رب الحسین
 
دوای درد دل تب دار مایی حسین (علیه السلام) جان 
ماقفس کشیده ایم دورمان و اغیار گردمان را گرفته اند اما دلمان گرم همان روضه ی شب های محرمی توست 
ای آنکه تیغ ظلم بر گردنت نشست ولی طاقت بریدن ایمانت را نداشت ، مودّتت را نصیب ما کن و نگذار آماج تیرهای ظلم شویم و سر خم کنیم پیش هر ظالمی ... 
به راستی اگر دلمان شما را نداشت ، می مُرد!
من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...
من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...
اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کا
گیر کرده ایم توی گلوی خلقت،
آب زیاد باشد سیل می آید،
کم باشد دچار خشکسالی میشویم...
مدیریت غلط انسانی خودمان را به ریش خدا نبندیم،
تفکر کنیم تا بار دیگر که نظام بی نقص خلقت دارد راه خودش را میرود،
جلوی راهش نباشیم که استخوان هایمان را خرد کند...
دوستان!با ایشالله ماشالله نمیشود کشور داری کرد... 
متن آهنگ لیلا بانو علی صدیقی
صورت زیبای تو آرایش شهر و بهم زد
لیلا بانو لیلا بانو
شال دور گردنت آرامش قلب و بهم زد
لیلا بانو لیلا بانو
ترانه و‌ ملودی : علی صدیقی
درد و درمان منی آرامش جان منی
تو همان افسانه ی شیرین دنیای منی
تو همان افسانه ی شیرین دنیای منی
https://www.rosemusics.com/new-music
بسم الله
 
 
انگار امروز یه شروع جدیده برای من وهمه اش هم از صدقه سری این هوای بهاریه :)
برای اولین بار دیشب قبل از خواب پنجره رو باز کردم و امروز بعد از بیدار شدن از خواب سراسر احساس شعف میکردم! عطر گل های یاس پشت پنجره به همراه نسیم بهاری هوای اتاقم را به همراه همه افکارم تعویض کرد، همانند تعویض لامپ سوخته با لامپ ال ای دی ؛ ببین چقد قشنگ میشه:)
اگه حال و هوام جوری بود که میگفتم :« شما که گردنت بلنده میتونی بگی باهار کدوم وره؟»
ولی حالا میگم: ببی
من چلچراغ خانه‌ی پیراهنت باشمروزی کنارت همدمت عشقت زنت باشم
ای وای فکرش را بکن بین همه خوبانآخر ببینی من فقط وصل تنت باشم
شب‌های سرد زندگی حتی اگر آیدمن همدم دردت چراغ روشنت باشم
می‌خواهم اینجا باشی و هرشب کنار تودر حال عشق و مستی و بوسیدنت باشم
من آرزویم بود جای شانه‌ات بودمیا اینکه جای دکمه‌ی پیراهنت باشم
ای کاش من حس لطیف شعر تو بودمیا کاش می‌شد بوسه‌ای بر گردنت باشم 
چیز زیادی از حضور تو نمی‌خواهممن قانعم باشی و غرق دیدنت باشم
با ا
 
 
 
. همیشه دوس داشتم بقیه هم خوشحال باشن ...همیشه سعی کردم تو خوشحال شدن موفق شدن بقیه کمکشون کنم... 
اماقضیه تو جداس ... حتی اگه یه وقتایی که به روم نیارمو بی تفاوت نشون بوم خودمو
واسه توصیف حالم این شعره بهتر از پسش بر میاد 
.
.
من حسادت می کنم حتی به تنها بودنتمن به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنتمن به بارانی که با لذت نگاهش می کنییا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنتوقتی انگشتان
#سحرنوشتبسم الله الرحمن الرحیمبه اسم تویی که بهترینی. به اسم تویی که مهربانی‌ات را چشم‌هایت فریاد می‌زنند. به اسم تویی که برق نگاهت می‌شود لبخند روی لب بندگانت. به اسم تویی که پیچش گلبرگ‌ها به دلم چشمک می‌زند عاشق بودنش را. امسال هم بیدار شدم تا بنشینم روی سفره رزقت و روزه بگیرم فرمانت را. دستم را بگیر که می‌دانم این سرانگشتان مهربان خودت بود که روی گونه‌ام کشیدی و زیر گوشم خواندی: «بیدار شو! دلتنگت هستم.»آخر من کجا دلبری به دل‌انگیزی و
عرب‌ها یک اصطلاح دلنشین دارند بجای «التماس دعا». وقتی کوله‌ات را بسته‌ای و می‌گویی عازمم؛ فی‌الفور دعا را گردنبندی می‌کنند و می‌اندازند گردنت تا پای هر عمود، هر وقت چشم‌هایت پر اشک شد، دلت شکست، چانه‌ات لرزید، دستت به ضریح رسید، چشمت به گنبد افتاد، دست بکشی روی گردنبند و یادشان کنی. عرب‌ها بجای التماس دعا، لطیف و شاعرانه می‌گویند«اقلدک الدعا»*. تو هم در جواب بجای «اگر لایق و قابل باشم چشم» باید بگویی «و انت من اهل الدعا» یعنی تو هم د
بعضی از حقوقی که گردن آدم میفته، از مو هم باریک تره! 
شاید اصلا ندونی چنین حقی به گردنت مونده، شاید اصلا طرف رو نشناسی، شاید تا آخر عمرتم نفهمی که کسی ازت رنجیده...
ولی یه روزی، مچتو میگیرن، همون روزی که پرده ها کنار میرن و دیگه معذرتخواهی هیچ فایده ای نداره!
حقوق مجازی از جمله این حقوقه...
همین جا، و همین امروز، از همتون می‌خوام، اگه تو این سالهای بلاگر بودنم، حرفی زدم که کسی رو ناراحت کردم، رفتار بدی ازم سرزده، یا چیز بی فایده و نامربوطی نوشت
لحظات واقعی درخششی که تو ذهنمه رو ندارن. سرتو گذاشتی رو پام من داشتم موهاتو ناز میکردم ولی هیچ جرقه‌ای زده نشد. هیچ فیلتر فوق‌العاده‌ای روی رنگای عادی زندگی کشیده نشد و هیچ صدای موسیقی‌ای... البته چرا. صدای سنتور میومد. هرازگاهی که قطع میشد صدا جابه‌جا می‌شدیم مبادا کسی بیاد و ما حواسمون نباشه. 
یا اون موقع که بغلم کردی. من محکم دستامو پیچیدم دور گردنت. هیچ خاصیت کشش سطحی‌ای بین بدنامون به وجود نیومد که نذاره جدا شیم. هیچ زاویه‌ی مناسبی پ
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی
با تفاخر و وقاحتی تمام گفت که علی کرم الله وجهه دخترش را به عقد عمر درآورد
با دو دست بر سرم زدم و زانو هایم سست و بر زانو نشستم، یک دل سیر دوباره بر مظلومیتت گریه نه ناله زدم و فریاد کشیدم که آنچه تحمل کردی بسیار بسیار بسیار بیشتر و شدید تر و کمر شکن تر از خار در چشم و تیغ در گلو بود...
در پیش چشمانت
همسرت را کشتند و فرزندت را سقط کردند و طناب بر گردنت انداخته و...
حتی جواب سلامت را ندادند
و به این اکتفا ن
سلام
خیلی وقته مراقبم کمتر شده..
این موضوع یاد آور نشدم...
امان از دنیا دوستی..
بابت همه حرف های ناخواسته بهتون بر خورده..حلالم کنید...
و وبلاگ های دنبال می کنم.احیانا نظری براتون نمیزارم.چون نظری ندارم ولی تمام تلاشمو میکنم مطلب تون بخونم...
_________
یه موردمبگم
استاد اخوت میگه...البته نقل به مضمون عضو گروه یا کانالی نشید ولی شدید حقوقی برا شماهست.سعی کنید حقوق شو  رعایت کنید.
این مورد هم داشته باشید
عالمش یادم نیست
ولی اون عالم یه پاش تو برزخ بوده..
شب‌های سرد و طولانی را محبوب من
بگو چگونه از سر بگذرانم
وقتی در آن دورتاریک، کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرم 
صدایم می‌کنی
مرا به خود می‌خوانی
در چشمانم خیره می‌شوی 
برای لحظه‌ای گذرا
می‌گذاری به تماشایت بنشینم
وقتی‌که باد می‌پیچد در گستره‌ی بازوانت و نوازش می‌کند نازکای بی‌رنگِ گردنت را.. و می‌پیچاندم در آنجا و می‌میراند مرا.. 
 آنجا که مهمان از نفس‌افتاده و از راه دورآمده‌اش منم و جز آنجا همه‌چیز ملال است و سکوت..
آنجا که چشم اگر بینداز
بعضی‌وقت‌ها واقعا حس میکنم که یک مشت خاکم که از خاکم عشق می‌چکد. شما نمیدانید ... من بعضی‌وقت‌ها ـ واقعا ـ حسش میکنم ... مثل آب نیست ...غلیظ تر است انگار ... اما همان قدر شفاف و روشن.بعضی وقتا که توی خیابان راه میروم میبینم چطور از پاهایم روی زمین میریزد ... وقتی در گوش‌ت زمزمه‌ میکنم میبینم که چطور روی گردنت جاری می‌شود ... بعضی وقت‌ها که دستانم را دور سینه‌اش حلقه می‌کنم میبینم چطور از آستین‌هایم می‌چکد و آغشته‌ میکند... لَوْلا أَنْ تُفَنِّ
ما امشب یعنی پنجشنبه مراسم شب یلدا رو گرفتیم با عمه ها و عموم و خیلی خوش گذشت. میدونید خانواده ی من یعنی من مامانم بابام و خواهرم مراسما رو معمولا مثل بقیه جشن نمیگیریم مثلا همین یلدا رو اکثر اوقات حدود ۹۹ درصدشو تو خونه ایم هر کس جدا:/ ولی خب پارسال مامانم میخواست کمی تنوع بده مثلا آجیل و.. خریده بود که مثلا بشینیم باهم بخوریم !! یه باز هم خالم گفت شب یلدا بیاید خونمون که خاله داییا همه جمع شدیم اما چون متاسفانه تنها خاله ی با ذوقم کمی از نظر مال
تا حالا روی یک خط مستقیم راه رفتید؟ تا حالا شده پاتون رو روی سرامیکی بذارید بدون اینکه روی مرزش با سرامیک کناری بره؟ تاحالا به پاهاتون نگاه کردید که هر گام رو چطور برمی‌دارید؟ در این مواقع به چی فکر می‌کنید؟ این درست زمانیست که کلی افکار متفاوت از ذهنتون عبور می‌کنه و اگر یکی بپرسه به چی فکر می‌کردید حتی نمیتونید انتخاب کنید و یکی رو تعریف کنید!
درست همون شب‌هایی که رو دست پدرم خوابم می‌بره یا خودمو تو آغوش مادرم می‌اندازم و در دلِ تاریک
 
سَأَلَ رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ: یَا ابْنَ‏ عَمِ‏ خَیْرِ خَلْقِ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ! مَا مَعْنَى مَدِّ عُنُقِکَ فِی الرُّکُوعِ؟ فَقَالَ: «تَأْوِیلُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ لَوْ ضُرِبَتْ عُنُقِی.»
 من‌لایحضره‌الفقیه، ج‏۱، ص۳۱۱
 
مردی از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) پرسید:
ای پسرعموی بهترین مخلوقات خداوند عزّوجلّ! معنای این‌که در رکوع گردنت را می‌کشی، چیست؟
حضرت فرمودند:
«تأویلش این است: به خداوند ایمان دارم، حت
آدم های ساده را دوست دارمهمان ها که بدی هیچکس را باور ندارندهمان ها که برای همه لبخند دارندهمان ها که همیشه هستند،برای همه هستندآدم های ساده راباید مثل یک تابلوی نقاشیساعتها تماشا کردعمرشان کوتاه استبسکه هر که از راه می رسدیا ازشان سوء استفاده میکند یازمینشان میزندیا درس ساده نبودن بهشان میدهدآدم های ساده را دوست دارمبوی ناب "آدم" میدهندساده که میشویهمه چیز خوب استخودتغمتمشکلتغصه اتهوای شهرتآدم های اطرافتحتی دشمنتیک آدم ساده که باشیبر
خاطره فرزند
شهید مدافع حرم سعید سامانلو 
(علی سامانلو فرزند شهید مدافع حرم سعید سامانلو )
بابام همیشه بهم می گفت: زندگی آدم باید نظم داشته باشه چون خدا همه چیز رو، رو نظم آفریده، طبیعت ما با بی نظمی همخوانی نداره و بهم میریزه می گفت: از چیزای کوچیک شروع کن مثل اتاق خودت، وسایل خودت یا هر چیزی تو خونه ما یه جایی داشت همه می دونستیم جای هر وسیله ایی کجاست. بهم می گفت: از مدرسه که میایی لباس هاتو رو تختت ننداز یه روز گفتم چون چوب لباسی ندارم لباس ها
می گویند روزی ناصرالدین شاه به کریم شیره ای گفت نام ابلهان عمده تهران را بنویس !کریم گفت به شرط آنکه نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی ! شاه به کریم شیره ای قول داد.
کریم در اول لیست اسم ناصرالدین شاه را نوشت ! ناصرالدین شاه عصبانی شد و خطاب به کریم گفت : اگر ابلهی و حماقت مرا ثابت نکنی میر غضب را احضار می کنم تا گردنت را بزند !کریم گفت : مگر تو براتی پنجاه هزار تومانی به پرنس ملکم خان نداده ای که برود در پاریس آن را نقد کند
دریا
بغلم کن ، بغلم کن که شدم تنها
بغلم کن بغلم کن بین نامردا
منو تک ننداز
دریا
اشتباه کردم که از دست تو سر خوردم
توی این مرداب با این آدما بر خوردم، بعد کم آوردم
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



دریافتمدت زمان: 48 ثانیه
صدایش می زنم: «هشام!» بازمی گردد. «آن رقعه که دیروز از منزل ابوالحسن به قاصدی سپرده شد، به قصد مدینه...» هشام نزدیک می آید: «برای فرزندشان محمد نوشته بودند.» «مضمونش؟» پیش از آن که سکوت هشام طولانی شود، خیره کیسه دینارها می شوم، درمی یابد و: «نوشته بودند که؛ شنیده ام خادمان و همراهانت از بخل، تو را از در کوچک تر خانه بیرون می برند تا با نیازمندان روبرو نشوی، به همان حقی که بر گردنت دارم، می خواهمت که از در بزرگ منزل بیرون شوی هر بار و همیشه هم در
داشتم داستانی از جان چیور می خواندم. اسم داستان «مداوا» است. داستان مردی که زن و بچه‌هایش ترکش می‌کنند. او قرار است طلاق بگیرد و تنها زندگی کند. بعد از سیزده سال زندگی مشترک. خیلی تلاش می‌کند. روز کاری اش را پر مشغله می کند، شب تا دیروقت خودش را مشغول سینما و رستوران و همصحبتی با غریبه‌ها می کند. اما وقتی که می رود توی تخت خالی خوابش نمی برد. کتاب می خواند بازهم خوابش نمی برد. اوضاع طوری پیش می رود که نسبت به هشدار یک زن حساس می شود که در زن در گ
میدانستی عزیزِ دل، تو برایم همانی که باید، درست تر اینکه، همان اندازه که باید دوستم داری، مواظبمی و رهایم نمیکنی، تو دقیقا همانی، همان که باید سر روی شانه هایت بگذارم، همانی که باید دستانم را دور گردنت حلقه بزنم، همانی که گونه هایم را نوازش میکنی، همانی که گاه، بی گاه، بر پیشانی ام بوسه می نشانی، تو چقدر خوبی! تو چقدر خوب میفهمی! اصلا میدانم که تو نبات را همینطوری خودخواه و بدجنس پذیرفته ای، خودت میدانی از چه میگویم! تو مرا همینطوری دوست دار
دانلود آهنگ جدید رضا پیشرو بنام هفت+پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Song By Reza Pishro Called Haft+Text 
Danlod Ahang Reza Pishro Jadid | Haft 
برای دانلود آهنگ رضا پیشرو با نام هفت لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
برای دانلود آهنگ هفت پیشرو با کیفیت مطلوبتان روی لینک های زیر کلیک کنید:
 
 
پخش آنلاین آهنگ جدید رضا پیشرو :مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ

 
کیفیت متوسط :
کیفیت عالی :
 
 
.lyric
{
background:#0892CD;
color:white;
padding:10px;
text-align:center;
line-height:1.5;
border-radius:7px;margin:7px 0
به نظرم
حرف دل رو زدن
و مخصوصا با نوشته به زبون اوردن
خیلی خیلی جرات میخواد.
چون تو وقتی حضوری حرف میزنی یه بار حرفو میزنی و تموم میشه.
گاهی حتی اماده سازی نداری
ولی وقتی مینویسی
ممکنه بارها چکش کنی
گاهی حتی پاکش کنی.
 
خودم رو ازین جهت دوست دارم.
 
یه چیزم هست
 
که دوست داشتم به شما هم بگم
 
وقتی توی کشوری زندگی میکنین که بهترین کشور دنیا انتخاب شده امسال
ولی در وضعیت افتضاحی به سر میبره
 
اتوماتیک توقع و انتظاراتتون رو از همه جهان پایین تر خواه
دانلود آهنگ جدید رضا پیشرو بنام ۷+پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Song By Reza Pishro Called Haft+Text 
Danlod Ahang Reza Pishro Jadid | Haft 
 
♬♪♪♫♪♬
 
برای دانلود آهنگ رضا پیشرو با نام هفت لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود آهنگ هفت پیشرو با کیفیت مطلوبتان روی لینک های زیر کلیک کنید:
 
 
پخش آنلاین آهنگ جدید رضا پیشرو :مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ

 
کیفیت متوسط :
کیفیت عالی :
 
 
.lyric
{
background:#0892CD;
color:white;
padding:10px;
text-align:center;
line-height
مرحوم علامه مجلسی نقل می کند: فردی به نام ابوالوفای شیرازی در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت(ع) می شود. شب در عالم رویا، پیامبر اکرم(ص) را زیارت می کند. حضرت به او (ابوالوفای شیرازی) می گویند: اگر کارد به استخوان رسیده و شمشیر به گردنت رسید، فرزندم مهدی(عج) را صدا بزن و بگو: یا صاحب الزَّمان انا مُستَغیث بک. الغوث ادرکنی ( مهدی جان؛ من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...) اب
دانلود آهنگ جدید رضا پیشرو بنام هفت+پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Song By Reza Pishro Called Haft+Text 
Danlod Ahang Reza Pishro Jadid | Haft 
 
برای دانلود آهنگ رضا پیشرو با نام هفت لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
متن آهنگ  جدید رضا پیشرو با نام 7
♬♪♪♫♪♬
ما سرطان ، مث سرطان مث سرطانیم
از هم استفاده میکنیم مثِ تلفن همگانی
تو خلاف کار نیستی خلاف کار نیستی خلاف کار

برای دانلود آهنگ هفت پیشرو با کیفیت مطلوبتان روی لینک های زیر کلیک کنید:
 
 
پخش آنلاین آهنگ جدید رض
شهادت حضرت علی (علیه السلام) تسلیت باد.
آنچه از مجموعه روایات و نقل های تاریخی بدست می آید این است که امام علی (علیه السلام) از همراهی فرزندان نهی فرمودند.
شیخ عباس قمی در جلد اول کتاب «منتهی الآمال» می نویسد: « وقتی اُمّ کلثوم (علیه السلام) اوضاع و احوال پریشان پدر را در شب ضربت خوردن دید، به حضور برادرش امام حسن (علیه السّلام) رفت و جریان را تعریف کرد. امام حسن (علیه السّلام) حرکت کرد و قبل از رسیدن أمیرالمؤمنین (علیه السّلام)  به مسجد جامع کوفه
دردت را که بگویی گویی تکه‌ای از تو جدا می‌شود که حتی استخوانی نیست تا به درد سگ ارباب یا سگ گله بخورد. کلمات حقیرتر و فقیرتر از آن هستند که از دردهای تو بگویند، تو را دست خواهند انداخت، دردهای تو از دستشان خواهد افتاد. در این عیاشی ثانیه‌ها سرکارگرانِ علاف فرمایشات کارفرماهای اعظم را دور سرشان می‌گردانند، سر کارگری که بیکار ‌می‌شود، سر کارگری که سرکار است و حقوق ‌نمی‌گیرد، سر کارگری که حقوق می‌گیرد و اندک اندک می‌گیرد با گیوتین عقربه
دانلود آهنگ علی صدیقی لیلا
Download New Music Ali Sedighi – Leila
پخش بزودی – تیزر آهنگ اضافه شد

علی صدیقی لیلا

متن آهنگ لیلا از علی صدیقی
 
صورت زیبای تو آرایش شهر رو به هم زد
لیلا بانو لیلا بانو
شال دور گردنت آرامش قلبو به هم زد
لیلا بانو لیلا بانو
درد و درمان منی آرامش جان منی
تو همان افسانه شیرین دنیایه منی
لیلا بـانو لیلا بانو
شال دور گـردنت آرامش قلبو به هم زد
لیلا بـانو لیلا بانو
درد و درمـان منی آرامش جان منی
پخش کامل این موزیک زیبا بزودی از همین صفح
فصل پنجم: انتخاب سرنوشت
16. دقت در انتخاب
قال الامام الصادق علیه السلام:
انما المراة قلادة فانظر ما تتقلد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
زن همانا گردنبندی است، نیک بنگر که چه گردنبندی را به گردنت آویزان می کنی.
وسائل الشیعه، ج 20، ص 33
17. وصلت نکردن با خانواده ناشایست
ادامه مطلب
خلاصه‌ رمان : آلیا: در بیشتر روزهای زندگیم به این سوال بزرگ که پنهان شدن پدر و مادرم هست فکر می کنم.حتی چند وقتی است که قصد دارم برای پیدا کردن جواب همه ی سوال هایی که در سر دارم از این عمارت خارج شوم.خیلی دلم می خواهد به دنبال حقیقت زندگیم بروم، من باید برای رسیدن به این هدف رضایت و اجازه آقای خان را بدست بیاورم…در همین افکار بودم که یک دفعه خوردم به یک شخصی، داشتم می افتادم روی زمین که من را گرفت.آن شخص یک پسر بود و…قسمتی از متن رمان اسم من آل
در زندگی لحظه‌هایی هست که دلت می‌خواهد مثل پنیر پیتزا کش بیایند...، طولااانی! تمام نشود. آن‌قدر می‌ترسی که هی ساعتت را نگاه می‌کنی!
مثل وقت‌هایی که بوی خاک باران خورده می‌پیچد توی هوا و دوست داری ریه‌ات اندازهٔ جنگل‌های گیلان باشد برای فرو دادن آن همه عطر...!
مثل قدم زدن دوشادوش کسی که هی دزدانه سرت را می‌چرخانی تا نیم‌رخ صورتش را ببینی!
مثل لحظهٔ تمام شدن یک مکالمه تلفنی وقتی هنوز دلت نمی‌آید گوشی را بگذاری؛ انگار که ته‌ماندهٔ صدایی ه
میدونین به چی فکر میکنم،
به اینکه طرف دهنشو باز میکرد،
میگفت من از خانواده با اصل و نصبم،
هرکاری میکنم درسته،
تو یه جنده ای،
دور سرت باید حلقه بندازن بکشن،
نمیدونم دوست پسرت شته بود،
یا مثلا آدم لاشی ای بود، یا تو اصلا نباید باهاش رابطه استارت میزدی،
و کلا کله ش رو توی همه ابعاد زندگی خصوصی من میکرد و اونم با تحقیر!
 
بعد یهو به خودش میاد، میبینه 37 ساله کلا پشت مو و گردنش رو تمیز نمیکرده.
مثلا فکر کن شرکت بزرگ بیزینیسی دنیا میخواستن استخدامت ک
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیّةُ السجایا محمودةُ الخصائل
در عین گوشه‌گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
وز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
******
پی شعر۱:غزل کامل نیست ...یه بخشی از غزل رو گذاشتم فقط!
وااای ...من عاااشق این بیت آخرم
*****
یکی را دست حسرت
 
 
 پس از مدت ها فرصتی پیش آمد و هیراد را آوردم پارک.
پارک، سر کوچه مان است؛ کوچک و زیباست و البته عصرها پر از سروصدای بچه ها می شود. درخت های کهن اش، رنگ پاییزی گرفته اند.
 حالا هم آورده ام موهاش را کوتاه کنم. به اش یک آدامس بادکنکی سکه ای می دهم، از آن ها که روکش طلایی دارند. این  آدامس ها را خیلی دوست دارد. می گوید:"باورم نمی شه که با یه آدامس غافلگیر بشم!"
این ها را هم پیش تر،  از شیرین زبانی هاش  یادداشت کرده ام:
٭ آب، نمک رو از بین می بره، اما نم
گنجشکه نشسته رو شاخه درختی که تو حیاط شرکته، گردنش رو هی میچرخونه این طرف و اون طرف و نوکش رو فرو میکنه بین پرهاش، از پشت پنجره بهش میگم، انقدری پرنده شناسی حالیم نیست که بفهمم داری چیکار میکنی، اما چطوره که تو گردنت درد نمیگیره با این همه چرخش اما گردن من حتی بدون این چرخشها درد داره؟!
 
یه نگاه عاقل اندر سفیه میکنه و باز نوکش رو فرو میکنه بین پرهاش.
 
شاکی میشم و میگم اونجوری نگاهم نکن! خب جوابمو بده!
 
نوکشو با ناز و کرشمه از تو پرهاش در میار
صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود. مجبور شدم به بروجرد بروم. هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم. وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم. به سمت راست گرفتم، موتوری هم به راست پیچید. به چپ، موتوری هم به چپ! خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور به داخل رودخانه پرت شد. وحشت زده و ترسیده، ماشین را نگه داشتم و با سرعت پایین رفتم ببینم چه شده؟ دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده ... با محاسبا
سرش را پایین انداخته بود و ارام ارام گریه میکرد.این وقت ها پرسیدن اینکه چرا گریه میکنی یک سوال سخته.بدون مقدمه خودش گفت:
از وقتی یادم میاد حرف بد میزد و بددهن بود.به هرچی و هرکسی فحش میداد.از چراغ قرمز خیابون ها تا بازیگر سریال و مجری فلان برنامه.یک وقت هایی سکوت میکردم و از کنارش رد میشدم.اما این روزها دیگه کشش شنیدن این حرف ها را ندارم.بابت هر ماجرا و موضوعی حرف بد میزند و وقتی بهش تذکر میدی ،میگه مگه به تو فحش میدم یا عمو و دایی تو هستند که به
توی زندگی
نیاز نیست خودمون رو جای کسی جا بزنیم
یا غرق بشیم توی شخصیت کسی
تا بخوایم معنا پیدا کنیم.
 
حقیقتش خیلی خوشحالم ازین که عکسای وزنه برداریتو و اون یکی عکسی که کلی گردنت مو داشت رو برداشتی.
میدونی چرا؟
 
چون خودت نبودی.
 
چون تو خود خود واقعیت همون پسر خندونه که دندونای قشنگی داره، چشمای براق و قشنگی داره، لبهای خوشگلی داره.
 
نیازی نیست اینقدر وزنتو کم کنی، لاغر شی، بی رمق و بی فروغ شی،
نیازی نیست عکس یه خواننده یا دی جی یا هرچی رو همه ش
آخ. آخ. بودن در پشت بام. وجود داشتن در پشت بام. موجودیت داشتن در پشت بام. من از هیچ پشت بام کوچک و زیبایی تا به الان، ضربه روحی نخورده ام مراد. آن ها همشان وسیع هستند و وسیع. باشکوه و باشکوه و بلند. من برای آن ها قصه تعریف میکنم مراد. قصه شهری که ستاره اش آسمان نداشت. قصه چاه حمامی که دوست داشت خودش را در آیینه نگاه کند. توی پشت بام ها آدم برای خودش و دنیای خودش زندگی می کند. شیشه خالی نوشیدنی هیفده هزار تومنی اش را می گذارد روی لبه ای، هفت قدم یا هشت
وقایع اتفاق افتاده در اربعین
 
 
در این نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قیام حسینی در اولین اربعین شهادت سیدالشهداء اشاره می شود و به وقایع دیگر که طبیعتا در آن زمان رخ داده است عنایتی ندارد.
1. نخستین زیارت قبر امام حسین علیه السلام  توسط جابربن عبدالله انصاریبشارة المصطفى: از اعمش، از عطیه عوفى روایت شده که گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زیارت قبر حضرت حسین‏ بن على علیه السّلام، راه افتادیم وقتى به کربلا رسیدیم، جابر به کنار
کانال ما در سروش  
قرارمون ساعت ۵ بود اما ۵ونیم شده بود و تو هنوز نیومده بودی زیر سایبون یه کافه پناه گرفته بودمآخه بی هوا بارون شدیدی گرفته بود...داشتم نگران میشدم که دیدمت که داری از دور میای...وقتی بهم رسیدی انقدر خیس شده بودی که انگار همون موقع از زیر دوش اومده بودی بیرون!!میترسیدم سرما بخوری ؛گفتم بیا بریم تو این کافه گرم شی کهگفتی یه لحظه صبر کن بعد از زیر کتت یه چتر درآوردی ازون رنگی رنگیا که من خیلی دوست داشتم...با تعجب گفتم تو که چتر داشت
Dead poets society
1989
 
می‌شنوی؟ صدای لحظه‌ها را می‌شنوی؟ بازدم نفس‌های مرگ بر گردنت سنگینی نمی‌کند؟ مو به تن من که سیخ می‌شود. هر کسی پیمانه‌ای دارد که مرگ در حال نوشیدن آن است. بله ما در حال تمام شدن هستیم و خود باید تصمیم بگیریم که چه از این دنیا می‌خواهیم. طریقه‌ی راه رفتن در مسیر زندگی آنقدرا هم مهم نیست. مهم اینه که از مسیر لذت ببری. ممکن است زمین بخوری یا پرچم موفقیت را به اهتزاز در بیاوری. میزان نحوه تلاش شما برای آرزوها و قدری شانس است. به
سلام
همراه خانواده رفتیم یه جا خواستگاری، دختره بد نبود. سه تا خواهر کوچیکتر داره که شوهر نکردن. پدرش مرحوم شده و مادرش سن و سالی نداره. دختره شرطش اینه که نزدیک خونه مادرش خونه بگیریم. اما خونه ای که من قبلا خریدم از خونه شون فاصله داره. دختره میگه خونه ت رو بفروش و نزدیک مادرم خونه بخر، اما من نمیخوام بفروشم چون ضرر میکنم.
به نظرتون ارزشش رو داره به خاطرش خونه خودم رو بدم مستاجر و یه جا نزدیک خونه مادرش رهن کنم؟البته پدرم میگه این ازدواج غلطه
ترا چون گنج این دنیا بخواهم،
چنین دلجو، چنین زیبا بخواهم.
ز تنهایی نگه دارد خدایا،
ترا تنها، ترا تنها بخواهم.
 
تو که دانی دل پرانقلابم،
دل دیوانه و حال خرابم،
مریز اشکی دگر از چشم آبی،
چو آب چشم خود سازی تو آبم.
 
ادای تو، ادای تو دل من،
ادای یک صدای تو دل من.
زکات حسن ده یک بوسه بر من،
تو سلطانی، گدای تو دل من.
 
سرم را تا سر دار تو بردم،
ز غمها و المهای تو مردم.
ببخشا از کرم ای جان شیرین،
که جانم را برای تو سپردم.
 
  بیاض گردنت از دار بالا،
دو گیسو
بیا یه لطفی کن
یه مدت فکر نکن...
دنبال جمله نگرد...
واژه ها رو کنار هم نچین...
دنبال پایان تلخ داستان نباش...
زندگی داستان نیس...فیلم هم نیس...
زندگی فقط یه سکانسه...
مثل برق یه سیلی ...
مثل یه بغل محکم...
مثل یه جیغ بنفش از سر هیجان...
مثل یه نفس از سر آسودگی ...بعد از یه کنکور که واست آسون بوده...
به قول سهراب زندگی یافتن سکه ده شاهی در جوی خیابان است...
زندگی همین لحظه هاییه که انقدر سریع دارن میگذرن که واست توهم تداوم ایجاد کردن...مثل خط های سفید وسط جاده ...ک
بلاک کردن آدمایی که بهت یه دوره ای حس منفی دادن یا به هر دلیلی نخاله زندگیتن و اذیتت کردن یا میکنن، حس خوبیه.
احساس امنیت دارم الان.
هرگز کسی رو بلاک نکردم و عمری رنج کشیدم.
الان که بلاک کردم میبینم که چقدر میتونستم راحت تر زندگی کنم.
توی زندگیم خیلی وقتا تنهایی موقعیت رو تحمل کردم.
یه دوستی داشتم، که طبق تجاربی که از دخترای دیگه به دست اورده بود، مطمئن بود که من سر سه ماه میبرم توی کانادا و نابود میشم و بعد میتونه با دیکتاتوری حکومت کنه. ولی چو
شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
عمده افرادی که می شناسم از جمله خودم دچار ضعف بزرگی بنام انداختن تقصیر به گردن دیگری هستیم ، یعنی شده زمین و زمان را به هم می دوزیم تا به طرف مقابل اثبات کنیم که من مقصر نیستم ! این دیگری صرفا یک شخص نیست بلکه هر چیزی می تواند باشد مثل روزگار ، شانس ، گربه ی سر کوچه ، درخت همسایه و امثالهم ..بعضی ها در جریان این موضوع هستن و حداقل خودشون هم که شده می دونن دارن سر خودشون شیره می مالن اما بعضی ها نه ؛ یعنی چنان با اطمینان و اعتماد به نفس از علت هایی ک
یه وقتایی،
یه حرفی میزنی،
که بقیه میخونن و میگن اوکی! یا به درک، یا خب جفنگی، یا مثلا چرا چرت و پرت میگی، یا افرین الهام گرفتم و...
 
ولی این حرف/متن/پست،
مخاطب داره.
 
مخاطبش با خوندنش به هم میریزه، روش اثر میذاره.
 
ازونجایی که مخاطب پست قبلی من (همون رد شدن از پل) یه ادم به شدت ترسو، بی عرضه، بی جربزه، بدونم جنم (اینقدر ترسو هست که از ترسش در هشتاد درصد موارد اعتراف نمیکنه که وبلاگمو میخونه) هست و خیلی سوسول و مغرور، اومده همون بد و بیراههای سابق
 
بیرون هوا آنقدر سرد است که تمام راه برگشت از سرکار، نفس هایم در سینه حبس شده بود به نحوی که الان محل اتصال دقیق دنده هایم را به گوشت و پوست،احساس می کنم.حالاخزیده ام در تخت و دلم گردن آویزم را می خواهد.آن سال آن را در اعتدال شهریور از میانه ی ده ها گردن آویز مغازه ای در بازارچه برداشتی و گفتی: این خیلی قشنگ است.قشنگ بود،به خاطر نقش گل و مرغ ظریفش که یادآور چقدر شعر و چقدر کلمه و چقدر از همه چیز است.قشنگ است چون می تواند از اعتدال شهریور تا خشو
سلام سناتورم این مدت خیلیا بهتون دروغ گفتن حالا راستشو از زبون خودم میشنوید. من عکسای ملودی رو از علی جی جی گرفتم. یادت میاد ملودی؟ حتی ویسای التماساتم داره.  تا کی میخوای دروغ بگی؟؟ به دروغ پخش عکستو انداختی گردن اون دختر. گفتی فقط به اون این دو تا عکسو داده بودم. در صورتیکه علاوه بر این دو تا عکس ۱۳ تا عکس دیگتم علی جی جی بهم داده‌ . بگم  عکس به کیا دادی و باهاشون بودی؟ علیرضا. مصی ‌. علی جوجو و ... ‌ ‌ برای حفظ ابروت کثافت کاریاتو ننداز گردن بق
پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت.دختر هابیل جوابش کرد: نه!هرگز همسری ام را سزاوار نیستی،تو با بدان بنشستی و خاندان نبوتت گم شد...تو همانی که بر کشتی سوار نشدی و خدا و فرمانش را نادیده بگرفتی و به پدرت پشت کردی ، به پیمانش و پیامش نیز!!غرورت غرقت کرد و دیدی که نه شنا به کارت آمد و نه بلندی کوه ها !پسر نوح گفت: اما آن که غرق می شود ، خدا را خالصانه تر صدا می زند ، تا آن که بر کشتی سوار است .من خدایم را لابلای توفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.دخت
سلام سناتورم این مدت خیلیا بهتون دروغ گفتن حالا راستشو از زبون خودم میشنوید. من عکسای ملودی رو از علی جی جی گرفتم. یادت میاد ملودی؟ حتی ویسای التماساتم داره.  تا کی میخوای دروغ بگی؟؟ به دروغ پخش عکستو انداختی گردن اون دختر. گفتی فقط به اون این دو تا عکسو داده بودم. در صورتیکه علاوه بر این دو تا عکس ۱۳ تا عکس دیگتم علی جی جی بهم داده‌ . بگم  عکس به کیا دادی و باهاشون بودی؟ علیرضا. مصی ‌. علی جوجو و ... ‌ ‌ برای حفظ ابروت کثافت کاریاتو ننداز گردن بق
پسرم، مرسی واسه گلی که واسه ام فرستادی. راستش خیلی خوشحال شدم رفتی پِیِ چیزی که عاشقشی، موسیقی از پزشکی خیلی بهتره و به نظرم سنتور از سه تار قشنگ تره و دلنشین تر. از سختی ها گفتی، خواستم بهت بگم ما هم سختی زیاد کشیدیم. ۲۶ ساله که بودم، ایران شده بود جهنم، البته ایران همیشه جهنم بود، اما سال ۹۸ خیلی عجیب بود. کرونا اومده بود و مسئولین بی ناموس مون هیچی نمی گفتن، کلی آدم مُرده بودن و رئیس جمهورِ وقت که بعدا فرار کرد عمارات، میومد جلو دوربین الکی
در این مطلب قصد دارم به بیوگرافی یک از خوانندگان جوان و با استعداد کشورمان یعنی مهدی دارابی بپردازیم و در ادامه هم به معرفی آهنگ ها و موزیک ویدیو های منتشر شده از این خواننده معروف بپردازیم.امیدوارم از این مطلب لذت ببرید.
بیوگرافی مهدی دارابی خواننده گروه هوروش
مهدی دارابی متولد 17 مرداد 1372  و اهل تهران است یکی از خوانندگان موسیقی پاپ ایرانی و همچنین خواننده اصلی گروه هوروش بند به همراه آهنگساز مسعود جهانی است.مهدی دارابی بدنیا آمده و بزرگ
خب قول داده بودم هر روز بنویسم. اومدم که بنویسم. امروز مهمون داشتیم. من با مهمون حال نمیکنم. همش دردسره. چه قبلش چه بعدش چه وسط ماجراش. درسته خوبه و انرژی هم میگیری بعضا ولی من خاطرم خوش نیست. مامان از سه روز قبل مدام کار میکنه. خونه مرتب میکنه، خرید میکنه، آشپزی میکنه، گل میخره. همه کار میکنه. تو روز خودش هول هولکی کار میکنه. همه کارهاش تا دقیقه نود میمونه. استرس داره. این که نشد. این چیه که همش باعث دردسره. مهمون میخواد بیاد دو تا چهار نفر بیاد. ا
بر سینه ی تو ضربه ی مسمار
مانده است
یک عمر داغ آن در و دیوار مانده است
 شب ها همیشه چشم تو بیدار
مانده است
در دام درد و غصه
گرفتار مانده است

برخیز و باز بار امامت به دوش گیر
برخیز و باز بار هدایت به دوش گیر 
«برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش
بسیار مانده است»

از میخ در شکسته سرت یا که از
جدار
یا خورده ای تو سیلی از آن پست نابکار
«با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»

آن ضربه ای که خورده ای از آن
لئیم پ
برگمن کلاه لبه دار توری اش را روی سرش صاف کرد به مرد روی صندلی اشاره کرد و با لحن جدی رو به همفری گفت : توجه کنید قربان اون هیچ وقت به ما رحم نکرده 
همفری دستی به ته ریش کم پشت و زبرش کشید و گفت:اما هر کسی طوری رفتار میکنه که لایقشه.
این مرد برای جاسوسی پرورش پیدا کرده همون طور که ما برای بازجویی تمرین دیدیم.
برگمن: اما همه میگن که تو یه بازجوی خیلی دلرحمی هر چند من توجهی به حرفهایی که درباره تو می زنند ندارم. اما باید اعتراف کنم  تو خیلی داری شبیه
قسمت اول را بخوان قسمت 91
دایزه از جایش بلند شد و به من که کنار مصیب نشسته بودم گفت:" بروپس دختر" خودم را کنار کشیدم و دایزه وقتی دست بر شکم مصیب گذاشت گفت
- زود تاغار را آب یخ کن و بیاریه تیکه کهنه هم بیار
بی حرفی از اتاق بیرون زدم و به سمت مطبخ رفتم. نفسم گرفته بود و دلشوره به جانم چنگ می انداخت .سریع تاقار را آب کردم و به اتاق برگشتم نصیر که کلافگی ام را دیده بود «یالله»گویان پشت سرم به اتاق آمد وگفت:
- ماهرخ چی شده اینقدر آشفته ای؟
دستم را بر پیش
برگمن کلاه لبه دار توری اش را روی سرش صاف کرد به مرد روی صندلی اشاره کرد و با لحن جدی رو به همفری گفت : توجه کنید قربان اون هیچ وقت به ما رحم نکرده 
همفری دستی به ته ریش کم پشت و زبرش کشید و گفت:اما هر کسی طوری رفتار میکنه که لایقشه.
این مرد برای جاسوسی پرورش پیدا کرده همون طور که ما برای بازجویی تمرین دیدیم.
برگمن: اما همه میگن که تو یه بازجوی خیلی دلرحمی هر چند من توجهی به حرفهایی که درباره تو می زنند ندارم. اما باید اعتراف کنم  تو خیلی داری شبیه
(در انفاق به محتاجان زیاده‌روی مکن) نه بخل بورز که گویى دستت را به گردنت بسته‏اند و نه آن‌چنان باز کن که چیزى (براى روز مبادا) نزد خود نگذارى و تهى‏دست بنشینى و خود را ملامت کنى
(سوره إسراء، آیه 29)
ادامه مطلب
گاهی تصادف از چند قدمی‌ات رد می‌شود، با یک بوقِ ممتد که صدایش تا مدت‌ها توی گوش‌ات زنگ می‌زند. سایه‌اش آن‌قدر سنگین است طوری که حتّی وقتی ازت گذشته، مدام به رخدادش فکر می‌کنی. به این که اگر به هم رسیده بودید، در همین لحظه، همین چند ثانیه و چند دقیقه‌ای که از گذشتن‌اش گذشته است و هنوز سالم اما کمی مبهوت روی موتورت نشسته‌ای و آهسته‌تر از قبل می‌رانی، ممکن بود کجا باشی. می‌شد با سروصورتِ خونی دراز کشیده باشی وسطِ خیابان و آفتابی که مستق
فرزندم سلام 
میدانم نوشتن این نامه کمی احمقانه به نظر میرسد چرا که هنوز نه تو زاده شده‌ای و نه من مقدمات زاده شدنت را فراهم کرده‌ام.حتی ممکن هست اصلا زاده نشوی.به هر حال این نامه برای توست فرزندم:
در ابتدا فرزندم باید بگویم که فرقی نداره پسر باشی یا دختر چرا که گونه بشر سر تا پا یک کرباسن اما بدان اگر دختر باشی بهتر است و اگر پسر باشی راحتتر خواهی زیست کمی.(ولی تو گوش نده سعی کن دختر بشی!)
فرزندم،مادرت(که هنوز هویت ش مشخص نیست)را هر روز صبح،ظهر
پول آزادی و آرامش سه تا کانسپت مربوط به همن.سخته بدون داشتن یکیش اون یکی رو به دست بیاری.مثلا وقتی احساس میکنی برای آرامش پیدا کردن احتیاج به صحبت کردن با یه روانشناس داری ولی پول نداری و برای به دست اوردن اون پول آزادی نداری.پیچیده س یکم.ولی خب چیزی که میدونم اینه که ما از بین همین محدودیتا رشد میکنیم.یواشکی.مریض میشیم ها.سختی میکشیم ولی رشد میکنیم.برای به دست اوردن پول مجبور میشی خلاقیت به خرج بدی.نمیتونی بری بیرون؟همینجا به دستش بیار.تو خو
من دو حرف تو گلوم گیر کرده نگم خفه میشم.ممکنه بعضی هاتون خوشتون نیاد..
چرا اونایی که چند سال از کنکورتون گذشته همه بلااسثناء میگین کنکور چیز مهمی نیست؟یه مرحله کوچیکه میگذره؟ همتون میگین  بعداً میفهمی که اینطوری نبوده که تو فکر می کردی.
اتفاقا کنکور خیلی هم مهمه.کسی که در آرزوی پرستار یا دارو ساز یا پزشک یا مهندس عمران و معماری و برق  وکیل چه میدونم هر رشته ای که دوست داره باشه..کسی که هر شب با بغل کردن گوشی پزشکیش میخوابه..کسی که تو این یه سال
 
 
حضرت محمد (ص) می فرمایند: فاطمه پاره تن من است. هرکه او را بیازارد، مرا آزرده خاطرکرده
و هر که او را شاد کند، مرا نیز خوشحال نموده است.
 
وبلاگ معرفت الله شهادت حضرت فاطمه(س) را به امام زمان عج فرزند دلبرشان و صاحب عزا و تمام محبان و عزاداران آن انسیه و ببی دوعالم س تسلیت عرض مینماید .
 
 
 
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
 
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
 
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
 
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
 
شهادت حضرت فا
 
چشم تو منظره ای بکر که دیدن دارد
زلفت آراسته ات دست کشیدن دارد
 
گردنت شاخه ی جان و دل ما را مانَد
لب تو میوه ی سُرخیست که چیدن دارد
 
عشق، گفتن دگر از جانب من تکراریست
شرح این قصه فقط از تو شنیدن دارد
 
زندگی بی تو چنان بار گرانی بر دل
تو گمانت نرود تاب کشیدن دارد
 
یک جهان شعر ولی شاعر بی ذوقم من
لذتی هست،اگر با تو چشیدن دارد
 
نه فقط شهر تو که بر همه دنیا بستم
بی تو این چشم کجا میل به دیدن دارد
 
| بهزاد حیدری |
امروز جواد ظریف استعفا داد. استعفایش برای من خیلی خبر بدی بود. منی که در این سال‌های بعد از ۸۸ مدام در آٰرزوی بهبود شرایط ایران هستم و برایش با دیگرانی که در اطرافم زندگی میکنند میجنگم. او استعفا داده بود و من احساس میکردم که دیگر هیچ دفاعی از اوضاع کنونی ایران ندارم. باید اعتراف میکردم که شرایط خیلی بد است. از مدت‌ها پیش که دلار مدام جا به جا میشد و ترامپ یک تحریم پس از دیگری بر علیه ما تصویب می‌کرد و FATF تصویب نمی‌شد و هزاران اتفاق ریز و درشت
می‌ترسم.این بار اما از خودم.
وقتی با نهالی در بغل پیش تو آمدم و گفتم بیا باهم این نهال را بکاریم،البته اینطور که نبود.بله من نهال در بغل آمده بودم و خواسته‌ام این بود که باهم بکاریمش.یعنی تورا برای این کار مناسب دیده بودم.می‌خواستم این آخرین نهال را همراه تو در دل خاک بگذارم.اما نیامدم یک راست این را بگویم.پریشان حال نزدت آمدم،از زمین و زمان شکایت کردم،داد و فریاد راه انداختم و سرت را درد آوردم و تو؟تو آرام و بی صدا گوش دادی.گوش دادی و به دقت
هشت اشتباهی که والدین در مورد تربیت کودک پیش دبستانی مرتکب می شوند. مدت زمان مطالعه 4 دقیقه
گاهی به نظر می رسد کودک پیش دبستان شما قابلیت ذاتی و خوبی برای از کوره در رفتن شما دارد.
و این روز خوبی است. اما نترسید، شما تنها نیستید.
کودکان می خواهند استقلال خود را داشته باشند.
اما آنها توجه نزدیک و عشق مراقبین را هم خواهان هستند.
تربیت کودک پیش دبستانی پیش از 6 سالگیبر اساس نظر متخصصین سنین خردسالی بخصوص سه تا پنج سالگی فعال ترین و در عین حال چالش ب
نمی خواستم اینجا بنویسم،اما خب دیگه شاید یکی خواند و گوش کرد.
توی اخبار عوارضی شهرها و صف طولانی ماشین ها را نشان می داد.ماشین هایی که برای ایام عید نوروز بار و بندیل بستن و زدن به دل جاده.قطعا اگر خبری از ویروس کرونا نبود،آقای گزارشگر بدون ماسک و دستکش و خنده گد و گشاد با تک تک راننده ها دست می داد و میگفت: آقا سفر بی خطر،الهی بهتون خوش بگذره.
اما به خاطر این ویروس فسقلی،آقای خبرنگار با ماسک و دستکش و اخم های توی هم رفته با راننده ها دعوا می کرد
حدود سه ماه پیش نشسته بودیم دخترها دور هم میگفتیم و میخندیدیم...
همیشه چند تا نخاله داریم بینمون که الحق و والانصاف حقشونه اینا رو جمع کنی بندازی تو کوره آدم سوزی‌‌‌...
نمیدونم چی شد بحث دوست پسر و ... شد ، یکی از بچه ها گفت بابا تو چرا دوست پسر نداری ؟؟؟ خداااایی نداری ؟؟ پسرها که از دخترهای این مدلی سرزبون دار خوششون میاد و ... 
منم میخندیدم به شوخی میگفتم بیچاره پسر مردم :)) خلن مگه بیان سمت من، فرااار میکنن ... 
یهو یکی از نخاله ها برگشت گفت، نه
همه‌ی ما یک هایزنبرگِ درون داریم که تا تقّی به توقّی می‌خورَد بروزش می‌دهیم. مشکل‌مان این است که تکلیف‌مان با خودمان مشخص نیست و روی مرز سفید بودن و مشکی بودن قدم می‌زنیم. ما نه جرئت مشکی بودن داریم جه جرئت سفید بودن، و برای همین است که همه‌مان شده‌ایم خاکستری. هروقت دل‌مان بخواهد مشکی می‌شویم و پلید بودن‌مان عیان می‌شود و هروقت بخواهیم سفید می‌شویم و بدی‌هایمان را نهان می‌کنیم..شده‌ایم دکمه‌ی بالای پیراهن، که نمی‌دانیم باید باز
سلام کیدچه ،حالت چطوره ؟
از آخرین باری که دیدمت چند ماهی میگذره ،اگر بخاطر این کرونای لعنتی نبود حاضر بودم دوساعت راه رو بیام و انقدر سفت به آغوشت بکشم که صدای استخوون هاتو بشنوی :)))نمیدونم از آخرین باری که پول هامون رو روی هم گذاشتیم و رفتیم آیس پک خریدیم چقدر میگذره اما حقیقتا دلم برای اون روزا تنگ شده ،دلم برای همه روز های قبل قرنطینه تنگ شده حتی بدترینشون ،برای اینکه فارغ از همه چی دستمو بندازم دور گردنت وبرات از سوتی هام تعریف کنم .
حتی د
 
تازه رسیده از سفر کربلا، سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی‌ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
وقتی که هست دامن من نذر بچه‌هام
در گوشه‌ی تنور بیفتد چرا سرت؟
رگ‌های گردنت چقدر نا مرتب است
ای جان من چگونه مگر شد جدا سرت؟
این جای سنگ نیست، گمان می‌کنم حسین
افتاده است زیر سم اسب‌ها سرت
باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده است از ستم بی حیا سرت
چشمان تو همیشه ب
سلام کیدچه ،حالت چطوره ؟
از آخرین باری که دیدمت چند ماهی میگذره ،اگر بخاطر این کرونای لعنتی نبود حاضر بودم دوساعت راه رو بیام و انقدر سفت به آغوشت بکشم که صدای استخوون هاتو بشنوی :)))نمیدونم از آخرین باری که پول هامون رو روی هم گذاشتیم و رفتیم آیس پک خریدیم چقدر میگذره اما حقیقتا دلم برای اون روزا تنگ شده ،دلم برای همه روز های قبل قرنطینه تنگ شده حتی بدترینشون ،برای اینکه فارغ از همه چی دستمو بندازم دور گردنت وبرات از سوتی هام تعریف کنم .
حتی د
عنوان می گوید: «گفتم ای اباعبدالله! مرا توصیه و سفارش فرما.»
فرمود: «تو را به نُه چیز وصیت می کنم و آن سفارش من است برای آنان که می خواهند راهی به سوی خدا بیابند و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به آن موفّق بدارد. سه وصیت در ریاضت و سختی دادن به نفس و سه وصیت در حلم و بردباری و سه وصیت در مورد علم.
اما آنچه در ریاضت است اینکه: بپرهیز از اینکه آنچه را اشتها نداری بخوری که حماقت و ابلهی را به ارث می گذارد و جز هنگام گرسنگی مخور. و چون خوردی حلال
توی ایستگاه اتوبوس در تاریکی و سرما و همهه ی بی مورد ِ باد ایستاده بودم . برای چند لحظه دست به سر کردن غصه ای که این روزها به جانم افتاده،  زیر لب تصنیف غریبانه ای را می خواندم ، یکهو صدای زنی میانسال با قد و بالای میانه که چادر خیلی براق سرش بود و رویش را هم محکم گرفته بود تصنیف خوانی ام را قطع کرد : ببخشید خانم ! خانم با شمام ! من : جانم حاج خانم ؟ او :  اینجا اتوبوس صارمی هست ؟ من : بله ، او : خیلی سرماست ، دو بار از وَن های اول کوثر پیاده شدم توی این
عنوان می گوید: «گفتم ای اباعبدالله! مرا توصیه و سفارش فرما.»
فرمود: «تو را به نُه چیز وصیت می کنم و آن سفارش من است برای آنان که می خواهند راهی به سوی خدا بیابند و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به آن موفّق بدارد. سه وصیت در ریاضت و سختی دادن به نفس و سه وصیت در حلم و بردباری و سه وصیت در مورد علم.
اما آنچه در ریاضت است اینکه: بپرهیز از اینکه آنچه را اشتها نداری بخوری که حماقت و ابلهی را به ارث می گذارد و جز هنگام گرسنگی مخور. و چون خوردی حلال
 دانلود عکس پروفایل جدید و زیبا 2019 + سال1398 
عکس پروفایل جدید خاص و شاد برتر سال
جدیدترین عکس های پروفایل عاشقانه و خاص دخترانه شاد و غمگین متن دار و بدون متن شاخ و اسپرت برای اینستاگرام و واتس اپ و تلگرام برترین های ۲۰۱۹ و سال ۱۳۹۸ عکس پروفایل رایگان
دانلود عکس عاشقانه متن دار
رج به رج
می‌بافم خیالت را
می‌شود بیایی
این دوست داشتن را
دورِ گردنت بیندازم؟
ادامه مطلب
أیّها القلب الحزین المبتلا فی طریق العشق أنواع البلا لیکن القلب العشوق الممتحن لا یبالی بالبلایا و المحن سهل باشد در ره فقر و فنا گر رسد تن را تعب، جان را عنا رنج راحت دان، چو شد مطلب بزرگ گرد گله، توتیای چشم گرگ کی بود در راه عشق آسودگی؟ سر به سر درد است و خون آلودگی تا نسازی بر خود آسایش حرام کی توانی زد به راه عشق، گام؟ غیر ناکامی، دراین ره، کام نیست راه عشق است این، ره حمام نیست ترککان، چون اسب یغما پی کنند هرچه باشد، خود به غارت می‌برن
وقتی فکر میکنی حتما یک روز باید عاشق بشوی، شبیه کسی میشوی که منتظر است عزیزی از راه برسد و زنگ در را بزند؛ با هر صدای کوچکی از جا میپرد و گاهی حتی خیال میکند صدایی شنیده است که شبیه زنگ در است. اما هر بار در را باز میکند هیچ کس پشت در نیست؛ هرگز نبوده است!
وقتی بدانی عشق آن اتفاق شورانگیزی نیست که یک باره بیاید و آتش به جان سلولهای زندگی ات بیندازد و با معجزه ای افسونگر، پوسته خشک و رنگ و رو رفته وجودت را کنار بزند تا از تو موجودی پرستیدنی و پرستن
همان جا وسط پیاده رو، نشستم مقابل دخترک و اشکهایش را پاک کردم: 
- «گم شده ای؟» 
گم شده بود. 
شکلاتم را نگرفت، بیسکوییت را پس زد، آب معدنی را نخواست و من چیز دیگری برای خوشحال کردن یک دختربچه 3-4 ساله، با آبشار موهای طلایی و چشمهای خیس عسلی نداشتم. 
تنها می توانستم نگاهش کنم و هی در ذهنم تکرار کنم: 
- «کجا دیدمت؟ تو را کجا دیده ام لعنتی؟!». 
بعد لبم را به خاطر کلمه آخر گاز بگیرم و ناگهان یاد چیزی بیفتم: خرس زرد کوچکی را که به کیفم آویزان است باز کنم و
همان جا وسط پیاده رو، نشستم مقابل دخترک و اشکهایش را پاک کردم: 
- «گم شده ای؟» 
گم شده بود. 
شکلاتم را نگرفت، بیسکوییت را پس زد، آب معدنی را نخواست و من چیز دیگری برای خوشحال کردن یک دختربچه 3-4 ساله، با آبشار موهای طلایی و چشمهای خیس عسلی نداشتم. 
تنها می توانستم نگاهش کنم و هی در ذهنم تکرار کنم: 
- «کجا دیدمت؟ تو را کجا دیده ام لعنتی؟!». 
بعد لبم را به خاطر کلمه آخر گاز بگیرم و ناگهان یاد چیزی بیفتم: خرس زرد کوچکی را که به کیفم آویزان است باز کنم و
بی‌اختیار دلتنگت می‌شوم. صدای آهنگ hey pretty lady مال Michael Jackson داره از یه برنامه تلویزیونی مسابقه رانندگی ایرانی پخش می‌شه. البته بدون صوت. امروز صبح با محمد جان رسیدیم اصفهان. تا ظهر خوابیدیم و وقتی بیدار شدیم، مامان‌جون در حال آماده‌سازی لازانیا بودند. بعد از ناهار همه خوابیدند. البته فکر کنم که محمد نخوابید و داشت فوتبال نگاه می‌کرد. اما بعد از ناهار حدود ساعت ۵ رفتیم چهارباغ تا شلواری که مامان جون برای من خریده بودند ولی سایزش کوچک بود را

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها